توضیحی درمورد علم بلاغت
از نخستین سالهای تدوین و تألیف، اشاره به موضوعات بلاغی را در کتابهای مختلف میتوان یافت. در سده ق/م سیبویه در اثر مشهور خود الکتاب به مواردی اشاره دارد که بعدها در زمره موضوعهای بلاغی جای میگیرد. مانند باباللفظ للمعانی، باب ما یکون فی اللفظ من الاعراض، باب مایحتمل الشعر و…،
فراء د ۰۷ق/۲۲م در کتاب معانیالقرآن ضمن شرح آیات قرآن به تقدیم و تأخیر، ایجاز و اطناب، معانی مجازی برخی ادوات پرسش، تشبیه، کنایه و استعاره میپردازد،
دانشمند همعصر او ابوعبیده معمر بن مثنّی د ح ۱۰ق نیز در کتاب خود مجازالقرآن موضوعات بلاغی را آورده است،
البته این نکته در خور ذکر است که مراد ابوعبیده از مجاز معنای اصطلاحی آن نیست، بلکه مراد او از این واژه، تفسیر و تأویل است. در این زمان بلاغت و فصاحت مترادف بودند. جاحظ د ۵۵ق/۶۹م در کتاب البیان و التبیین به بسیاری از فنون بلاغی و اسلوبهای بیان پرداخته، و نمونههایی را برای هریک ارائه کرده، اما برای هیچیک اصطلاح یا تعریفی نیاورده است. در این کتاب سخنان بسیاری درباره بلاغت نقل شده است که وی به تفسیر و تحلیل آنها میپردازد،
جاحظ ضمن اشاره به برخی عیبهای عمومی مانند لکنت زبان، وجوب رعایت مقتضای حال را که در حقیقت تعریفبلاغت است، مطرح میکند،
از اینروست که برخی او را پایهگذار بلاغت عربی دانستهاند.
زبانشناسان قدیم نیز در شرح و تفسیر خود بر سرودههای شاعران و آیات قرآن به پارهای مسائل بلاغی اشاره داشتهاند؛ از جمله ابن قتیبه د ۷۶ق/۸۹م در کتاب تأویل مشکل القرآن
جم و مبرد د ۸۵ق/۹۸م در الکامل.
وی همچنین رسالهای دارد با عنوان البلاغه که به کوشش رمضان عبدالتواب در ۹۶۵م به چاپ رسید. شاگرد او عبدالله ابن معتز د ۹۶ق/۰۸م نخستین کتاب بلاغی را با عنوان البدیع در ۷۴ق نوشته اس
و همانگونه که گفته شد واژه بدیع در این کتاب به فنون شناخته شده بلاغی اشاره دارد، زیرا نخستین فنی که وی در این کتاب بدان پرداخته، استعاره است. او تشبیه، کنایه و تعریض را از محاسن کلام دانسته، و آنها را به کتاب خود افزوده است. از آن پس و به پیروی از کتاب ابن معتز آثار متعددی در زمینه تشبیه، استعاره و صور بدیعی تدوین شده است.